https://khabarfarsi.com/u/30750547/tlgr
/جزییات تکان دهنده تصادف های ساختگی؛ تن من حراج/ چشم هایم را بستند و یک حوله هم داخل دهانم گذاشتند؛ صورتم روی زمین بود و دست پیمانکار را محکم گرفته بودم، دیگر چیزی نمی دیدم ولی همه چیز را حس می کردم، داشتم خودم را برای ضربه آماده می کردم. سه بار میله را آرام روی پایم زد که صدایش هنوز توی سرم است.